وعشق... یادگاری که در این گنبد دوّار بماند
با غريبه ای که در من می خواند الفتی ندارم می خواهم به جای شعر نام تو را بنويسم تا دلم بنشيند و نگاهت کند کاش می شد زير بارانی که در دلم می بارد قدم می زدی تا من می نشستم و غزل چشمهايت را دوره می کردم
نظرات شما عزیزان:
اين روزها